
سر مینهد تمام فلك زیر پای او دل میبرد ز اهل حرم جلوه های او عبدالله است و ایل و تباری كریم داشت با این حساب عالم و آدم گدای او انگار قاب كوچكی از عكس مجتبی هر لحظه میتپد دل زینب برای او او حس نمیكند كه یتیم است و خون جگر تا با حسین میگذرد لحظه های او بالا تر از تمامی افلاك می نشست وقتی كه بود شانه ی عباس جای او نیمش حسن و نیمه ی دیگر حسین بود بوی مدینه میرسد از كربلای او مثل رقیه روح و روان حسین بود او هم چو عمه دل نگران حسین بود طاقتش سر آمده با لب خشكیده و با دیده تر آمده تیرها آماده شد پیش روی حرمله هم رزم اصغر آمده در غدیر قتلگاه دست حیدر توی دستان پیامبر آمده عمه بی تاب است كه دست او با زور از دستان او در آمده آه با سن كمش بین تیرو نیزه ها پشت عمو در آمده مثل آن شب كه حسین در میان كوچه ها دنبال مادر آمده در میان كوچه ها فاطمه با قد خم دنبال حیدر آمده كودكی بر روی تل مادری خود را درون خیمه ها هی می زد حسین من حیا می كردم برتو خنجر بیشتر آن بی حیا می زد حسین زینب این زمزمه تو كجا بودی كه ما را آن حرامی زد حسین علی مقابله زهرا رسید اینگونه رسید و فاطمه قدش خمید اینگونه حسن كه صبر جمیل است با شكایت گفت چرا به مادرم می زنی اینگونه شكایت حسن اما نداشت تاثیری چنانكه ضربه ی اوشد شدید اینگونه نشد كه قد بكشد نشد پس نشد كه سپر بشود تمام ماجرا آه بود اینگونه رسید ارث حسن به عبدالله پسر به سمت عمو قد كشید اینگونه حسین تكیه به نیزه حرم مقابله او كسی مبادا نا امید شود اینگونه به گریه گفت رقیه عمو كجاست كجاست عموكه ناز مرا می كشید اینگونه عمو كجاست كه ببیند كه خیره بر گوش است كسی كه موی مرا می كشید اینگونه در قتلگاه پشت عمو روبه آسمان می رفت سرنوشت تن اش را عوض كند پیراهنش شبیه عمو پاره پاره شد می خواست طرح پیراهنش را عوض كند آمد زمان رفتنش شد با عمو یكی