مهدی عزیزیان

پیغمبری تو مرتضی را عشق است

7687
15
پیغمبری تو مرتضی را عشق است
در اصل ولای مرتضی را عشق است
ما را که به ایوان نجف راهی نیست
ایوان طلایی رضا را عشق است

مجبور شدم به هر کسی رو بزنم
در محضر هر غریبه زانو بزنم
تحقیر شدم چونکه فراموشم شد
یک سر به شما ضامن آهو بزنم

چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
یک روز به دست تو نگاهش را دوخت
زیبایی چشم آهو از آن روز است

با خاک درت شفاعت آمیخته است
خورشید ز چلچراغت آویخته است
پیش از همه جا در حرمت مسکین است
از بس که کرم روی کرم ریخته است
****
هزاران چشم نامحرم تماشا می‌کنند ما را
****
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد
وای از دست مغیره ...
****
کاش زینب به قم سفر می‌کرد
تا نمی‌دید آن‌همه طغیان
اهل قم کی برند مهمان را
گه به بزم حرام و گه زندان

بستند به دور مهمان صف
قم با صلوات شام با کف
در قم میهمان عزیز خوانند
کی دختر وی کنیز خوانند

جای تو بیت موسی خزرج
جای زینب به گوشۀ ویران
دور تو عالمان فقه و اصول
دور او ابن سعد و شمر و سنان

در پرده بخوانیم برای تو ولی حیف
بی پرده تو را بر سر بازار...

دختر فاطمه بازار خدا رحم کند
چادر پاره و انظار خدا رحم کند
دست انداخت یکی پردۀ محمل را کند
جلوی چشم علمدار خدا رحم کند

انگارنه‌انگار، می‌بینه از روی نیزه علمدار
ناموس پیغمبرو کوچه بازار انگارنه انگار

زینب همین‌که، وارد بزم یزید شد
بر روی نی محاسن سقا سفید شد

بالا که رفت چوب سه ساله بلند شد
دختر نداشت حوصله در مجلس یزید

ای وای بین جام شراب و سر امام
چیزی نبود فاصله در مجلس یزید

داغ رباب تازه شد آن لحظه‌ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید

اینقدَر قرآن مخوان این چوب‌ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

صحبت که از خرید و فروش کنیز شد...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش