ای شریک زندگانی علی

ای شریک زندگانی علی

[ مهدی عزیزیان ]
ای شریک زندگانی علی
حاصل عمر و جوانیِ علی

من ز یک فیض دَمَت حیدر شدم
با نگاهت فاتحِ خِیبَر شدم

خانه‌ام نه سال آبادِ تو بود
زندگی من همه یاد تو بود

رنگ و رویت بوی رفتن می‌دهد
بوی رنج و غربت من می‌دهد

چون نگاهت خسته‌حالم فاطمه
من چرا خود کن حلالم فاطمه

همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری الحمدلله

همین که در زدم دیدم دوباره
خودت پشت دری الحمدلله

********
امیر عشق زمین خورد و همسرش افتاد
عمامه‌ای ز نبی داشت ز سرش افتاد

سَنان رسید و سِنان را فرو به پهلویش بُرد
دگر مپرس چه شد یاد مادرش افتاد

زینب تمام زندگیش زیر نیزه‌هاست
نزدیک پیکر تو زمین گیر نیزه‌هاست

تنگ است جا مادرمان را صدا مزن
من آمدم تو دگر دست و پا نزن

نظرات