لبم که خورد به انگور کنج ضریح شدم ز باده پرستانِ کوی علی قسم به شأن یدالله فوق ایدیهم قبول حق نشود سجده بی ولای علی یا علی گر به حشر قنبر تو گبر را سایه بر سر اندازد جای دارد که ابر رحمت گبر سایه بر اهل محشر اندازد به روز قیامت کسی در دست دارد نامهای من نیز حاضر میشوم تصویر حیدر در بغل زینب تمام زندگیاش زیر نیزههاست وقتی که پیکر تو زمینگیر نیزههاست پنجاه سال خواهریام را چه میکنی احساسهای مادریام را چه میکنی هرگز گمان مدار اطاعت نداشتم گفتی بیا به جان تو طاقت نداشتم حالا که آمدم تو دگر دست و پا نزن تنگ است جات، مادرمان را صدا نزن یادش بخیر موی تو را شانه میزدم در دست شمر مانده چرا سَنان رسید و سِنان را فرو به پهلو کرد