زیارت آمده اینبار سَروی که خرامان نیست غریبه نیست بابا دخترت زهراست، مهمان نیست گرفته ابر ظلمت روشنایِ آسمانت را ببین كه زهرهی زهرای تو دیگر فروزان نیست سلام شوهرم اینجا جواب دیگری دارد چنان هستند با حیدر كه انگاری مسلمان نیست برای آنچه حقّم بود شاهد خواستند از من بگو بابا مگر كه حرفِ زهرا حرف قرآن نیست؟ مرا عهدیست با جانان كه تا جان در بدن دارم به پای شوهر مظلوم خود باشم، ولی جان نیست اگرچه سوختم پشت در امّا طاول آتش شرارش سختتر از خار مغیلان نیست كنار قبر تو بگذار بابا روضهخوان باشم كه جای یک پدر از دست داده كنج ویران نیست