به عمو گفت: استراحت کن نفسی تازه کن؛ عبادت کن ای عمو! دخترت سلام رساند وقتی میآمدم، پیام رساند گفت آیینه را ببوسم من روی ماه تو را ببوسم من حرمله آمده به استقبال با سهشعبه رسیده در گودال نفس از شمر میبرم به علی جای تو، نیزه میخورم به علی من به جان میخرم لگدها را زخم این جنگنابلدها را داد زد، خسته گشته است؛ نزن سنّی از او گذشته است؛ نزن دست بردار از سرش؛ ای شمر پاشو از روی پیکرش؛ ای شمر پای خود را از این کرانه ببر نام او را مودّبانه ببر کم بگو و بخند کن، نامرد زانویت را بلند کن، نامرد شرم کن از نگاه مؤمن او پنجه بردار از محاسن او بگذارید دستوپا بزند مادرش را کمی صدا بزند گیر یکمشت ناکس افتاده حلق تشنه، به خسخس افتاده