می‌روی نور ز هر دیده جدا می‌گردد

می‌روی نور ز هر دیده جدا می‌گردد

[ سعید خرازی ]
می‌روی نور، زِ هر دیده جدا می‌گردد
حاجتی را که حسن داشت روا می‌گردد

مادرت نجمه به زهرا متوسل شده است
یا که مشغول مناجات و دعا می‌گردد

وَجَعَلنا به تو خوانده‌ست که چشمت نزنند
این گل یاسمن از دیده جدا می‌گردد

او مدام از من و عباس سوالش این است
این‌همه اسب به یک نقطه چرا می‌گردد

*****

گلِ سرخ است آنکه باغبان گیرد گلابش را
گلاب از یاسمن اینجا گرفته سُمّ مرکب‌‌ها

علی را تا حرم بردن به ظاهر بود آسان‌تر
شمردم، چیدم و بردیم خیمه جسم اکبر را

به وقت بردنش قاسم تو خود زیر عبا بودی
چگونه تا حرم باید بَرَم این قد و بالا را

نظرات