
برادر وقت جان دادن، امانت را به دستم داد خِجِل هم از امانتداریام هستم، هم از داماد تو پیدا نیستی، دستی بیاور لااقل بالا تو یکسانی با خاک و میان سُمِّ مَرکبها به قدر بوسهای اکبر به صورت جای سالم داشت ولی این نعلها برای بوسه جا نگذاشت سر و تن را اگر گیرم، دو پا بر خاک میماند دو پایت را به بَر گیرم، تنت صد چاک میماند تو را برداشتن از خاک دشوار است، حسّاس است به خیمه بردنِ این قدّ و بالا کار عبّاس است