روزی که شد به نیزه، سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار آن خیمهای که گیسوی حورش، طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف، حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری و محمل، شترسوار