روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

[ حاج محمود کریمی ]
روزی که شد به نیزه، سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه بر آمد ز کوه‌سار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش، طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف، حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری و محمل، شترسوار

نظرات