حاج محمدرضا طاهری

نامت می آید ، فصل باران می شوم من

1537
1
نامت می آید ،
فصل باران می شوم من ...
در عرض یک ثانیه گریان می شوم من ...
خاکستری در دست طوفان می شوم من ...
یعنی پریشان در پریشان می شوم من ...
ای از ازل با من به قربان نگاهت ...
بند دلم در عشق نابت بند بوده ...
طبق روایاتی که فرمودند بوده ...
جزر و مد جانم به یک لبخند بوده ...
این قصه مثل آتش و اسفند بوده ...
روشن شود دنیایم از چشم سیاهت ...
عاشق شدن یعنی پر از پروانه ماندن ...
پر سوختن تا انتها مردانه ماندن ...
بی یار مردن ، با همه بیگانه ماندن ...
با عقل و منطق تا ابد دیوانه ماندن ...
عاشق منم ، یک عمر هستم سر به راهت ...
و ای کاش میشد تار و مارم را ببینن ...
تا جان فشانی پای یارم را ببینن ...
آن ضربه های بی قرارم را ببینن ...
طوفان سخت ذوالفقارم را ببینن ...
آماده ام من را نکش با داغ آهت .‌..
قابل ندارد بچه ها قربانی تو ...
عالم بلا گردان تو ، ارزانی تو ...
تا خط نیفتد لحظه ای پیشانی تو ...
جان می دهم با رفتن طوفانی تو ...
می ترسم از رفتن به سوی قتلگاهت ...
گرد و غبار کربلا بر روت هرگز ...
سنگ نشسته ی گوشه ی ابروت هرگز ...
من باشم و آن ضربه بر پهلوت هرگز ...
سر پنجه های یک نفر در موت هرگز ...
من باشم و خونین شود آن روی ماهت حسین ...
تو می روی و غرق باران می شوم من ...
تنها میان دست طوفان می شوم من ...
هر ساعت و ثانیه گریان می شوم من ...
دامن کشان ، گیسو پریشان می شوم من ...
تو می روی من می شوم بی سر پناهت ...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش