چنان تیری شدند از چلّه‌ی زینب رها باهم

چنان تیری شدند از چلّه‌ی زینب رها باهم

[ حاج محمدرضا طاهری ]
باهم سپرِ آن همه غم گردیدیم
کوهیم که تکیه‌گاه هم گردیدیم

جمهوری اسلامی ایران حرم است
صد شکر مدافع حرم گردیدیم
****
چنان تیری شدند از چلّه‌ی زینب رها باهم 
چنین رفتند راه عشق را تا انتها باهم

برای اذن میدان التماسِ شاه می‌کردند 
به امر زینب افتادند روی دست و پا باهم

به یاریِ نوه، در کربلا مادربزرگ آمد 
قسم دادند دایی را به زهرا یک‌صدا باهم

چنان جنگاوری‌هاشان به دایی‌هایشان رفته 
که میدان می‌روند عین حسین و مجتبی باهم

سرود عشق سر دادند و سر دادند پای عشق
به خون افتاده‌اند از یاریِ خون خدا باهم

به پاشان گَرد و خاکی پا شد، امّا کوفیان دیدند 
دوتا خورشید را در آسمانِ کربلا باهم

از آن‌جایی که جنگ کربلا جنگ ولایت بود 
زدند این طفل‌ها را دشمنان مرتضی باهم

پس از اکبر دگر روی تمام دشمنان وا شد 
به این علّت به آن‌ها حمله می‌شد بارها باهم

عقیله لحظه‌ای از خیمه‌اش بیرون نمی‌آید 
اگر سرهای طفلانش زِ تن گردد جدا باهم

یکی فرق سرش زخمی، یکی پهلوش خون‌آلود 
عجب ارثیه‌ای بردند آقازاده‌ها باهم

دلش آتش گرفت و سوخت زینب آن زمانی که 
کنار خیمه آوردند جسم هر دو را باهم

سرِ جسم پسرها مادر از اندوه اکبر خواند 
و بعداً در مدینه یاد اکبر کرد بابا هم

اگر چه سنگ‌ها از هم جدا کرده‌ست آن‌ها را 
ولی بر روی نِی رفتند تا شام بلا باهم

و زینب گفت به اُمُّ‌البنین، بهتر پسرهایم
نبودند و ندیدند از غم بزم شراب، آهم

نظرات