
شب تیره به استقبال نور ماه میآید خبر پیچید در صحرا، حسین از راه میآید برای لمس گیسویش نسیم دشت بیتاب است زمین کربلا آمادهی دیدار ارباب است قدم میزد علی اکبر، پدر محو تماشایش دل آئينه را برده قد و بالای رعنایش عمو خم شد، رقیه مینشیند بر سرِ دوشش رباب از راه میآید، علی اصغر در آغوشش بزرگ کاروان آنکه بهم ریزد عوالم را دلش تنگ حسن میشد بغل میکرد قاسم را بنی هاشم رسانده خویش را اطراف یک مرکب بگو دنیا سرش پایین بیاید آمده زینب تمام چشمها در پیشگاهش کور خواهد بود حجاب این عقبله پردههای نور خواهد بود ندای اُسکُتوا فورا طنینانداز خواهد شد پرِ جبریل پیش پای زینب باز خواهد شد رکاب مصطفایی را شده نقش نگین بانو علی و فاطمه تلفیق شد در ذات این بانو ببین کوه صلابت را چه نیرومند میآید وقار از شوکتِ این زن، زبانش بند میآید امان از ظهر عاشورا چنان از حال خواهد رفت تمام هستیاش با شمرها گودال خواهد رفت