
یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید یا که بردید به تشییع پدر را نبرید پدری داغ جوان دید ملامت نکنید روی زانو اگر افتاد شکایت نکنید چونرمق نیست تکانی بدهد پایش را پس بگیرید همه زیر بغلهایش را نکند ناله که زد طبل برایش بزنید جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید آی مردم جگر سینهزنان غم دارد غم سنگین شب هشت محرم دارد غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید.. ای جوانمرد که مشغول عبادات خودی پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی خندهها بیشتر و جسم تو کمتر شده است نیستی و همه دشت، پیمبر شده است زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا داغ سنگین تو را شانه به تاب نداشت تشنه بودی، پدر تشنه تو آب نداشت سنگ پرتاپ شده سمت تو! خورده به سرم پهلویت را چه دریدهاند در آمد پدرم نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد ماندهام با تو و اینگونه گرفتار شدن رشته رشته شدهای مثل عبای تن من علی اکبرم(۴)