
کسی در سن هجده سالگی پهلو نمیگیرد کسی در خانهاش از محرم خود رو نمیگیرد جوان وقت نشستن از کسی یاری نمیخواهد و تا برخواست از جا دست بر زانو نمیگیرد ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو و دست دیگرش را به روی گونه میگیرد صدای ناله میآمد ولی نفهمیدم که مادر است در آتش و یا پسر میسوخت ***** مادر نبین که اونقده خستهم غصه نخور مراقبت هستم از مادری دست بر نمیدارم حتی اگه که بشکنه دستم نترس اگه آتیش گرفت خونه نترس اگه خونه پر از خونه دردِ تو رو کسی نمیبینه دردِ منو کسی نمیدونه اگه مادر به سمتِ من لگد اومد، نترسیا اگه نامرد توی کوچه بلند داد زد، نترسیا چطور دلت میاد، جدا شی اینطوری؟ آخه دیگه چرا تکون نمیخوری؟ شیش ماهه من همراهِ تو بودم من بچهی تو راهِ تو بودم از وقتی که صداتو حس کردم مشتاقِ روی ماهِ تو بودم تو اولین پناهِ من بودی مادرِ بیگناهِ من بودی چی شد که دستامو رها کردی تویی که چشمبهراهِ من بودی از این پهلو به اون پهلو شدن واست نفسگیر بود رسید فِضه توی کوچه به داد تو، ولی دیر بود منی که زخمیِ این شعلهها شدم همین که در شکست، ازت جدا شدم