پروانه سوخت در دل شعله، پری نداشت آغاز عشق عاقبت بهتری نداشت فرهاد را مصیبتِ شیرین هلاک کرد درد فراقدیده که درمانگری نداشت ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود؟ جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت از این به بعد یکنفری آه میکِشم دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت پیرم ولی به درد ظهور تو میخورم شاید کسی برای تو چشم تَری نداشت سر را برای آمدنت نذر میکنم شرمندهام گدای تو سیم و زری نداشت طوفان نفس، قایق روح مرا شکست کشتیِ موجدیدهی من لنگری نداشت آنقدر بیملاحظهام وقت معصیت اصرار بر گناه مرا کافری نداشت من را ببخش خادم خوبی نبودهام این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت در اوج بیتوجّهیام، دوست دارَمَت دلدادهات شبیه به تو دلبری نداشت بیچاره میشدیم اگر فاطمه نبود سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود لطفی نداشت خلقت اگر حیدری نداشت فریاد میزنم دمِ ایوان طلا: علی طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت آشفتهام، علاج دلم خاک کربلاست شهری که پادشاه شریفش سری نداشت