
همچین که پَر چادر رو کنار زد آروم، آروم بندهای روسری رو باز کرد اول نگاهش به صورت خورد بد زدنت، جلوی چشمای حسنت از کوچمون برو دیگه نبینم تو رو یادم نمیرود همه داد میزدند طوری بزن که علی بیپسر شود آخ به یک ضربت، دو سیلی خورد زهرا یکی از ضرب دست و آن یک زِ دیوار