گیر کرد و به خانه راه نداشت وسط کوچهها طناب نداشت او سرِ جنگ با مدینه نداشت بین نامحرمان پناه نداشت بر روی خاک بیصدا افتاد مادر ما مجالِ آه نداشت غیر دیوارِ کوچهها آن روز فاطمه هیچ تکیهگاه نداشت به چه جرمی، چرا کتک خورده؟ به خدا مادرم گناه نداشت کاشکی به مغیره میگفتن که زمین خوردنش نگاه نداشت کاش میشد غلاف کاری با زنِ تنهای پا به ماه نداشت *** راز آیینه رو برملا نکن خودتو اینهمه جابجا نکن الهی دردوبلات به جون من در خونه رو تو دیگه وا نکن یعنی میشه دوباره صدام کنی؟ از دل اینهمه غم رهام کنی اینقدر به دندههات فشار نیار نفست درنمیاد سلام کنی زندگیمون داره زیرورو میشه بودنت داره یه آرزو میشه زینبت رو تا میرم آروم کنم گریهی حسین تو شروع میشه گردِ غم نشسته روی دامنت چه بساطی شده جارو کردنت دیگه جون مرتضی زمین نخور به خدا داره میبینه حسنت بغض چشمای ترت کشته منو زخمای بال و پرت کشته منو اشک بندِ رختِ خونه دراومد شستشوی بسترت کشته منو زخم بازوت دلمو تکون میده عطر پیرهن تو بوی خون میده منو هرجا میبینه قُنفُذِ پست غلاف شمیشیرشو نشون میده لب من باید خدا خدا کنه دردِ دلهاشون تو ربَّنا بگه حسرتش علی رو داره میکُشه محسنم نشد یهبار بابا بگه دلمو عذابِ بیامون نده به من اسباببازیاشو نشون نده لالایی خوندن تو عرشو سوزوند اینقَدَر گهوارشو تکون نده *** گرفتمت به روی دست بارون خجالت بکشه حتی فرات خجالت از این لب و صورت بکشه بابات برا یه جرعه آب اینهمه منت بکشه منت کشیدم امّا نشد آبی به لبهات برسه حرمله شد باعثِ این اتفاق، این حادثه حتی لبهات به گریه وا نشد جون کندی بیسروصدا سهشعبه خوردی بیهوا میخوام فقط صبر از خدا