می‌شود بر شانه‌ی زلف پریشان گریه کرد

می‌شود بر شانه‌ی زلف پریشان گریه کرد

[ سیدمهدی میرداماد ]
می‌شود بر شانه‌ی لطف پریشان گریه کرد 
پا برهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد 

هر دَم ای آیینه با آهَت دلِ عالم گرفت 
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد 

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا‌به‌پای تو در و دیوارِ زندان گریه کرد 

از شکوه تو زنِ آوازه‌خوان لکنت گرفت 
با نوای رَبّنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد

بیت آخر خوانده دل از غریبِ کاظمین
بی‌صدا زیر عبا شاه خراسان گریه کرد

نظرات