مادرم از روز اول با ولایت داده شیرم

مادرم از روز اول با ولایت داده شیرم

[ علی کرمی ]
مادرم از روز اوّل با ولایت داده شیرم
ای رضا جان، ای رضا جان، دل ز مهرت بر نگیرم

نگاهم سوی تو بهشتم کوی تو
گرفتار این دلم به تار موی

علی موسی الرضا

اگر رعیت منم، غیر از تو را سلطان نمی‌خواهم
به غیر گنبدت خورشید در ایران نمی‌خواهم

و کلبُُ واسطُُ آیا قبولم می‌کنی سلطان
بیا از در مران ما را نگو دربان نمی‌خواهم

دم باب الجواد اذن دخولت را که می‌خوانم
مرا با خود ببر بهتر از این پایان نمی‌خواهم

علی موسی الرضا، علی موسی الرضا

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
من نیازت دارم آقا، روز آخر بیشتر

از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت
چشم در راه تو هستم، روز محشر بیشتر

بر تمام اهل بیت خود تو حسّاسی ولی
جان زهرا که شنیدم
بود مادر پشت در آن بی حیا در را شکست

بارونه پشت در، برده‌ لکّه‌های خون پشت در
مادرم دیگه بی جونه پشت در، بارونه پشت در

آه تا در رو شکست، ضربه‌ای پهلوی مادر را شکست
نانجیبی دل حیدر رو شکست، آه تا در را شکست

آه توو آتیش و دود
همه پیدا بودند فاطمه نبود

بانویی که خداست ممتحنش، چهل نفر بین کوچه میزدنش
فاطمه بین شعله گیر افتاد چنگ انداخت درب به پیروهنش

لگد دوّمی به پهلو خورد، آه از ضربه‌ی کمر شکنش
وسط کوچه گوشواره شکست، این بلا را که دیده جز حسنش؟

من که یادم نمی‌رود آن روز، وسط کوچه می‌زدم فریاد
من یقین داشتم نمی‌افتد بی هوا زد که مادرم افتاد

از صدای شکستن بغضش چشم دیوار‌ها سیاهی رفت
مادرم راه خانه‌ی خود را تا کتک خورد اشتباهی رفت

هجوم چکمه، جسارت به ساحتش می‌کرد
حرام زاده به مادر دو دست سیلی زد

اوج روضه همین گفتم رو خاک کوچه نشین
چشماش سیاهی می‌رفت آخه چند قدم نرفته خورد زمین

دردش درمون نداشت، دیگه توو پاش توون نداشت
دستمو گرفته بود ولی، بعد از سیلی دستاش جون نداشت

آی مادرم

وسط کوچه گوشواره شکست، این بلا را که دیده جز حسنش؟

مقتل آورده است مادر زود شیعه آتش گرفته از این محنش
فاطمه زیر دست و پا می‌خواست نام حیدر نیافتد از دهنش

با قلافی هوار زد قنفذ: 
بسپارید کار را به منَش

قنفذ رذل پشت هم می‌زد، حیدر این صحنه را تماشا کرد
دوّمی داد می‌زد سر زهرا، یک نفر هم نگفت بی جا کرد

نفسش رفت تا لگد کوبید، فضّه او را دوباره احیا کرد
گل در آتش اگر که جمع شود دیگر آن را نمی‌شود وا کرد

آتیش با چه رویی گلبرگت رو جمع کرد
یه جوری زدند که دست تو ورم کرد

نظرات