تا جسم بوتراب نهان در تراب شد گردون به فرق خاک نشینان خراب شد فریاد میزدند شب و نخل و چاهها والله بر علی ستم بی حساب شد واجب بود سلام چو مومن کند سلام یا رب چرا سلام علی بیجواب شد؟ محراب خون گرفته آهی کشید و گفت یا فاطمه دعای علی مستجاب شد از آن روزی که بیزهرا شدم من در این عالم تک و تنها شدم من اجل فارغ ز رنج و محنتم کن ز دیدار مغیره راحتم کن علی یادش نرفته شکستگیهای جوشنش رو مغیره شهرو پر کرد با تازیه زدن زنش رو از قنفذ و مغیره چه حالی جا میاومد یه جور زدن که زهرا نشسته راه میاومد با تازیونههاشون چقد زدن رو شونهاش بازم رهاش نکردن میزدنش تا خونهاش مسمار پیش رو و دیوار پشت سر راه فرار همسرم از هر جهت نداشت یک بار هم برای شفایش دعا نکرد از بعد کوچه آرزوی عافیت نداشت این روزگار قبل جسارت به فاطمه قنفذ در این حکومت غاصب سمت نداشت یادمه به هیچکسی امون نداد هیچکی مثل اون به من توون نداد آخه من کجا برم؟ به کی بگم؟ زخماشو حتی به من نشون نداد یا فاطمه دعای علی مستجاب شد مولا همیشه بود عزادار فاطمه تا آن شبی که صورتش از خون خضاب شد آن لحظهای که پشت در افتاد همسرش انگار عرش بر سر مولا خراب شد وقتی که بازگشت حسن از کنار قبر از سوز نالهاش دل زینب کباب شد در مجلس شهید گلی آورند لیک امشب سرشک دیدهی زینب گلاب شد ز تو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر تو هم امشب نشان او نده زخم سر خود را به گلزار جنان محسن چو در آغوش تو باشد ببوس از جای من روی تنها یاور خود را امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت به آب و دانهی مرغان سفارش دختر خود را واسه دلخوشی من هم که شده یا علی بگی و پاشی چی میشه؟ تو که هستی کوفه ما رو نمیخواد فکرشو بکن نباشی چی میشه حالا که میخوای بری بهم بگو چی میخواد سرم بیاد تو کربلا خیلی امروز مثل مادرم شدی گلوی حسین رو میبوسی بیا و دعا بکن برای ما دیگه پای ما به کوفه وا نشه سر کشتن حسین تو کربلا بین این حرومیا دعوا نشه حتی فکرش تنمو میلرزونه لحظهای حسین رو تنها بذارم منی که همسایه سایمو ندید وسط نامحرما پا بذارم به شهر کوفه همه حرمتت رود بر باد به روضهی دخلت زینب علی ابن زیاد