
شَرمَنده از قدوم تو چِشمانِ جاده بود دشمن سواره آمد و پایَت پیاده بود آن ناخنِ شکسته و آن کارِوانسرا توهین به ساحَتِ تو برایَش چه ساده بود بارانی است از غَم تو چَشمِ سامرا با دیدن تو اَشک مَلَک بی اراده بود وقتی که آسمان زِغَمَت سینه چاک شد دیدی که عَرش سر روی زانو نهاده بود زَهرِ ستم که با جِگَر پاره پاره کرد دیگر نَفَس نَفَس به شماره فِتاده بود (شکر خدا که دشمن تو خِیزَران نداشت)۲ هر چند دل، شکسته از آن بَزمِ باده بود آقا بیا و با دِلِ غَرقِ به خون بِخوان از آن سه سالهای که پدر از دست داده بود جانَش رسید بَر لَبَش از ضربههای چوب وقتی کنار طشتِ طَلا ایستاده بود