در ورود شام از شمر لعین

در ورود شام از شمر لعین

[ سجاد محمدی ]
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین

کای ستمگر از تو دارم حاجتی
حاجتی از کافر دون همتی

ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم

خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام

بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان کمتر زنند

آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفته‌ی دخت بتول

داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازه‌ی ساعاتشان

شام بلا تیره‌تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود
****
دم دروازه‌ی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد، معطل شد معطل شد
****
زینب و یه مشت حرامی
زینب و سنگ‌های شامی

نظرات