ز جا برخیز ای باب الحوائج

ز جا برخیز ای باب الحوائج

[ ابوالفضل بختیاری ]
ز جا برخیز ای‌باب‌الحوائج حاجتی دارم
بگو بعد از تو باید خواهرم را بر که بسپارم

همیشه ماه را مردم میان آسمان جویند
چرا من ماه خود را باید از روی خاک بردارم

صدا آمد برادر با خودم گفتم؛ حسن اینجاست
برادر خواندی‌ام هم اولین هم آخرین بارم

میان خیمه‌ها غیر از من و سجاد مردی نیست
غریبم من ندارم هیچ‌کس تنها تویی یارم

ریخته به‌هم تنت دلاور
عباس بودی، حالا شدی شبیه اصغر

فرق و زدن، شکسته ساغرت
بند نمی‌شه رو نیزه‌ها سرت
داره میاد صدای مادرت

حرفامو با تو می‌گم چون مردی
زینبو چه به بیابون گردی

ز یک سو خیمه بی‌حرم
ز یک سو چشم نامحرم
ز یک سو غارت محشر
ز کار افتاده افکارم

به دامنم سرت را سعی کن ثابت نگهداری
که من با احتیاط این تیر از چشمت برون آرم

نظرات