بعد تو، خیمهی ما غرق عزا شد؛ بد شد کمر شاه که از داغ تو، تا شد؛ بد شد لشکر نیزه و شمشیر و عصا ریخت سرت از تنت، دستجدا؛ دست، جدا شد؛ بد شد بین ابروی تو را فاصله انداخت عمود فرقت ای ماه بنی عشق، دوتا شد؛ بد شد شاه تنهاشده بعد از تو، زمینگیر شد و وسط گودی گودال، چهها شد؛ بد شد شمر فهمید که عبّاس ندارم؛ شر شد قائله دور و بر خیمه بهپا شد؛ بد شد رفتی و بعد تو ای سرو دلآرا، به حرم پای شمر و شبث و حرمله واشد؛ بد شد احترامم سر جا بود ولی بعد از تو این اسارت که چنین قسمت ما شد؛ بد شد سر تو رفت به نیزه؛ سر ما داد زدند