باب الحوائج است و مشکلگشا، اباالفضل شد دستگیر ما با دست خدا، اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده، سائلی را خیرات میکند چون بیسرصدا، اباالفضل هرکس مریض ما را، بیجا جواب کرده دلواپسی نداریم؛ داریم تا اباالفضل بردار حاجتت را در روضهاش بیاور عرض توسّل از تو؛ باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره، یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل؛ ای باوفا! اباالفضل شمشیر و شیر و آیات، سنگینی بلیّات گنجانده در علامات یک کربلا، اباالفضل از دشمنش زده سر؛ پیش حرم، سرش خم رزمش به جا، ابالفضل؛ شرمش به جا، اباالفضل خالی شده است امّا در روضه میتواند صدبار پرکند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا، اباالفضل داغش، کمر شکست از آقای هردو عالم آنلحظه که صدا زد: ادرک اخا اباالفضل با صورتی که از آن، غم میزدود؛ غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش شد جابهجا اباالفضل هم دست داده از دست؛ هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دستوپا اباالفضل؟ باید حسین میرفت؛ چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا! اباالفضل چون بود شاه، تشنه؛ بعد از شهادتش هم از کوثر، او ننوشید؛ ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را؛ ای با حیا! اباالفضل