مرگا به تو فرات! به موجت، به بسترت مرگا به قطرهقطرهی آب محقّرت این ننگ تا قیام قیامت، وبال توست پیشت حسین، تشنه و نوشیده کافرت خود را منافقانه گوارا مخوان! که خوب در کربلا عیانشده آنروی دیگرت خاک از شرارههای عطش، کاست در حرم ای آب! اُف به غیرت از خاک کمترت تیری که از زیارت ششماهه میرسید گفت از گلوی خشک و نشد حیف باورت بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب، سلیمان برابرت باید از اینکه هست، گلآلودهتر شوی آب فرات! تا به ابد، خاک بر سرت