ای سری که هر سحر با دخترت هم صحبتی

ای سری که هر سحر با دخترت هم صحبتی

[ مهدی عزیزیان ]
ای سری که هر سحر با دخترت هم‌صحبتی
شب نرو جای دگر، شام غریبان دعوتی

بر مزارم آمدی، با یک لبِ بهتر بیا
فاتحه‌خوانِ رقیه ، با علی اصغر بیا 

به عمو جانم بگو شد لحظه‌ی تدفین بیا
غیرتُ اللهِ حرم، از نیزه‌ها پایین بیا

ای که جاری در نگاه توست ، صد دریا غزل
وقت غسلِ من شده، آبی بیاور لااق

هر تکانِ این بدن ، دردسرِ تلقین شود
خاک را طوری نریزی سینه‌ام سنگین شود

وارثِ روی کبودِ مادرت زهرا منم
سفره‌داری که گرسنه رفت از دنیا منم

نظرات