ای سری که هر سحر با دخترت همصحبتی شب نرو جای دگر، شام غریبان دعوتی بر مزارم آمدی، با یک لبِ بهتر بیا فاتحهخوانِ رقیه ، با علی اصغر بیا به عمو جانم بگو شد لحظهی تدفین بیا غیرتُ اللهِ حرم، از نیزهها پایین بیا ای که جاری در نگاه توست ، صد دریا غزل وقت غسلِ من شده، آبی بیاور لااق هر تکانِ این بدن ، دردسرِ تلقین شود خاک را طوری نریزی سینهام سنگین شود وارثِ روی کبودِ مادرت زهرا منم سفرهداری که گرسنه رفت از دنیا منم