محتاج بر دعایم امشب مرا دعا کن
45
3
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر اول
- موضوع: مناجات با خدا
- مناسبت: شب نوزدهم ماه رمضان
- سال: 1403
محتاج بر دعایم، امشب مرا دعا کن
من مُستَمَند عفوم، لطفی بر این گدا کن
بر عبد بیلیاقت آغوش خویش وا کن
تو سایهی سرم باش، مُردم ز بیپناهی
العفو یا الهی ...
یا غافِرَ الْخَطايا، با من چی کار داری؟!
با بندهی فراری، اینجا قرار داری
از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟!
راهم اگر ندادی تو اختیار داری
یک سال رفته بودم دنبال اشتباهم
حالا رسیدم با پروندهی سیاهم
العفو یا الهی ...
با باری از گناهان بر دَرگَهات نشستم
هی توبه کردم اما هی توبه را شکستم
خوردم زمین بیا و امشب بگیر دستم
از روی عفو و بخشش بر من نما نگاهی
العفو یا الهی ...
عمر و جوانیام را، عُصیان تباه کرده
این گرگ یوسفم را، تنهای چاه کرده
هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده
آن عبد خود سرش را، خود سربهراه کرده
گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز
شرمندهام کن امشب، شرمنده را بخر باز
آنکه به شانه بار ما را کشیده، مهدی است
درد نگفتهام را، او که شنیده، مهدی است
آن یار که به دادِ عالم رسیده، مهدی است
در سینهی فلسطین نور امید، مهدی است
بوی وصالش امشب، قبل از اذان میآید
ما که امیدواریم آقایمان میآید
گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر
تا صبح سجده دارم بر خاک پای حیدر
خاکم کنید بین صحن و سرای حیدر
شاید طلا شدم در ایوان طلای حیدر
بی او عبادت ما، در اصل معطلی بود
هر روزهای گرفتم، کار خود علی بود
طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد
زحمت کشید و جایش با سائلان غذا خورد
در این بهار باید بین نجف هوا خورد
گریان شده کسی که افطار کربلا خورد
مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده
هر شب سلام ما را تا کربلا رسانده
حق همان که امشب افلاک مضطرش بود
افطار آخرش را مهمان دخترش بود
چشم انتظار وصل زهرای اطهرش بود
من مُستَمَند عفوم، لطفی بر این گدا کن
بر عبد بیلیاقت آغوش خویش وا کن
تو سایهی سرم باش، مُردم ز بیپناهی
العفو یا الهی ...
یا غافِرَ الْخَطايا، با من چی کار داری؟!
با بندهی فراری، اینجا قرار داری
از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟!
راهم اگر ندادی تو اختیار داری
یک سال رفته بودم دنبال اشتباهم
حالا رسیدم با پروندهی سیاهم
العفو یا الهی ...
با باری از گناهان بر دَرگَهات نشستم
هی توبه کردم اما هی توبه را شکستم
خوردم زمین بیا و امشب بگیر دستم
از روی عفو و بخشش بر من نما نگاهی
العفو یا الهی ...
عمر و جوانیام را، عُصیان تباه کرده
این گرگ یوسفم را، تنهای چاه کرده
هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده
آن عبد خود سرش را، خود سربهراه کرده
گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز
شرمندهام کن امشب، شرمنده را بخر باز
آنکه به شانه بار ما را کشیده، مهدی است
درد نگفتهام را، او که شنیده، مهدی است
آن یار که به دادِ عالم رسیده، مهدی است
در سینهی فلسطین نور امید، مهدی است
بوی وصالش امشب، قبل از اذان میآید
ما که امیدواریم آقایمان میآید
گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر
تا صبح سجده دارم بر خاک پای حیدر
خاکم کنید بین صحن و سرای حیدر
شاید طلا شدم در ایوان طلای حیدر
بی او عبادت ما، در اصل معطلی بود
هر روزهای گرفتم، کار خود علی بود
طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد
زحمت کشید و جایش با سائلان غذا خورد
در این بهار باید بین نجف هوا خورد
گریان شده کسی که افطار کربلا خورد
مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده
هر شب سلام ما را تا کربلا رسانده
حق همان که امشب افلاک مضطرش بود
افطار آخرش را مهمان دخترش بود
چشم انتظار وصل زهرای اطهرش بود
نظرات
نظری وجود ندارد !