تا به قصد عبد بودن راهی مقصد شدم

تا به قصد عبد بودن راهی مقصد شدم

[ حاج منصور ارضی ]
تا به قصد عبد بودن راهی مقصد شدم
امتحان کردی مرا در استقامت رد شدم

سیل اشکم بند آمد، سدّ ایمانم شکست
بارها درگیر این طغیان و پیشامد شدم

باز با روی سیاه و گردن کج آمدم
زیر قول زدم، گردن کشیدم بد شدم

بی‌حیایی‌هام چقدر از رَب مرا حرمت شکست
جاهلانه من مسیر بنده‌ها را سد شدم

نفس بوده نارفیقی که مرا بیچاره کرد
آن کسی که فاطمه اصلا نمی‌خواهد شدم

خسته بودم هیچ‌کس در خانه‌اش راهم نداد
دست بر دامان سلطان، گوشه‌ی مشهد شدم

با پَر خُدّام آقا راه من تغییر کرد
شاه بودم، سائل آقای این گنبد شدم

عطر مشهد در نجف، عطر نجف در مشهد است
از غبار این حرم خاک علی شاید شدم

این در آن در می‌زنم در این رواق و آن رواق
از سر شب زائر زهرای بی‌مرقد شدم

جمعیت جای ضریح او مرا در کوچه برد
از کنار آن دری که سوخت زهرا رد شدم

هُرم شعله روی دست و صورتش ماند
آنکه پشت دربا پا لگد می‌زد شدم

فاطمه افتاد عبایش را علی رویش کشید
گفت زارِ محسنی که برنمی‌گردد شدم

کربلا مادر به روی پیکری چادر کشید
گفت عزادار سری که در تنور آمد شدم

نظرات