حالمو داری می‌بینی یه قطره اشک به من بده

حالمو داری می‌بینی یه قطره اشک به من بده

[ مهدی رسولی ]
حالمو داری می‌بینی یه قطره اشک به من بده
ملائکه دارن میگن که این گنه‌گار اومده

داره بازم صدای گریه‌ی بارون می‌رسه
صاحب‌خونه درا رو وا کن داره مهمون می‌رسه

اومدم تا دستای خالیمو بالا بگیرم
اومدم با نیّت دیدنت احیا بگیرم

دلم آشوبه، اسیر بغض ممتدم نکن
آخرین شب از شبای قدره پس ردم نکن

شب قدره اومدم بگم چقدر پشیمونم
شب قدره می‌دونم که قدرتو نمی‌دونم

خیلیا سال گذشته با تو هم قسم شدن
با یه گوشه‌ی نگات مدافع حرم شدن

کاشکی امسال به منم از اون نگاها بکنی
کاش در باغ شهادتو برام وا بکنی

آقاجون به جون اون قبله‌ی حاجات قسم
آقاجون به عمّه‌ی کوچیک سادات قسم

به همون دستای کوچیک که گره وا میکنه
به همون سه ساله ای که کار زهرا می‌کنه

چه روزگاری حساب کتابم ریخت به هم اوّل کاری
آغوشتو میخوام ولی بغل نداری
چه روزگاری

عمّه تو روضه‌هاش می‌گفت کفن نداری
یه جوری غارت شدی که پیرهن نداری

می‌گفت که جای سالمی رو تن نداری
امّا حالا من می‌بینم بدن نداری

برام عذاب شد آرزوهای من بابا نقش بر آب شد
گفتم که با عمو میایی اونم خراب شد

گفتم برام قصّه میگی ساکتی امّا
گفتم می‌ریم بازار می‌گردیم با کدوم پا

گفتم تو رو نشون میدم به دختراشون
ولی یوقت اومدی که شب باباجون

آخرین آرزوم نذار خراب شه بابا
می‌بوسم از لبات فقط بریم از اینجا

به هر زحمتی بود موهامو شونه کردم
خداحافظی با خاک ویرونه کردم
ببخشید بابایی تو رو بهونه کردم

تو که تقصیری نداری من زیادی بی طاقتم
تو که تقصیری نداری من از نیزه ناراحتم

حسین جان

نظرات