
من بد ولی هستی تو از هر بهترین، بهتر میهمانتم دگر چه میخواهم از این بهتر؟ ماه مبارک شد دوباره سفرهات پهن است این روزها دارم به احسانت یقین بهتر وقتی که دارم درد دین یاد تو میافتم دردی نباشد بی گمان از درد دین بهتر باشم، نباشم، از تو چیزی کم نخواهد شد از من که داری در میان آستین بهتر من چشم در چشمت شوم شرمنده خواهم شد مشغول خوبانت بشو من را نبین بهتر گشتم مگر پیدا کنم باب نجاتم را پیدا نکردم از امیرالمؤمنین بهتر در بند مولا دیگر از دنیا چه میخواهد آغوش آقا باشد از حِصن حَصین بهتر با ریشههای چادر زهرای مرضیه فردای محشر دارم از حبل المتین بهتر مشکل گشایم اهل بیت امّا گرهها را از کار من وا میکند امّالبنین بهتر با قصد خدمت میروم کرب و بلا امّا عرض ارادت میکنم در اربعین بهتر هر دفعه زیر قبّه رفتم با خودم گفتم جایی نخواهم دیگر از این سرزمین بهتر من حال خوبم را ز آقای خودم دارم با لطف او شد روزگارم این چنین بهتر افسرده بودم اشک چشمم رو به راهم کرد در روضههایش میشود حال غمین بهتر از لطمهزنهای میان مجلس روضه لطمه به صورت میزند روح الأمین بهتر گویی برای سنگهای تیز کوفی هست پیشانی از سر بهتر و لب از جبین بهتر حالا که قصد ذبح داری پس مؤدب باش باشد ببُر سر را ولی شمر لعین، بهتر **** داشت حالش وخیمتر میشد، بر زمین بود و دست و پا میزد چشمهایش به آسمان وا بود، مادرش را فقط صدا میزد فاصله کم شد و کمانداری تیر خود را دقیقتر میزد نیزهداری بر آن تن زخمی، نیزهاش را عمیقتر میزد