بعد اکبر، تو عصای دستمی
215
1
- ذاکر: حسین فروغی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1402
بعد اکبر، تو عصای دستمی
خمیده شد کمرم، بلندشو
دخترم خیلی دلش شور میزنه
تازه دامادِ حرم، بلند شو
حِرسِ کوفه را درآوردی پسر
تا شکستی، استخونِ اَزرَقو
جلوی دهنتو، نیزه گرفت
تا که نشنوه کسی، حرفِ حقو
داغ نوجواناشونو ببینن
بخوره تو سرشون، درد و بلات
قدت از قد منم، بلندتره
فاصله افتاده بین مفصلات
مادرت تو خیمه زجه میزنه
نالهی وا زینبا، میگیره
آخه کی جشن هنابندونشو
زیر سُم مرکبا، میگیره؟
قاسم، صدای استخونات اگه نبود
خیمه هیچکس، متوجه نمیشد
اگه یه زره برات پیدا میشد
اینقده پیکر تو، له نمیشد
افتادی از جلوی خیمه دیدم
دور تو، محاصره درست شده
تیرا رو من درآوردم از تنت
حالا از تنت، زره درست شده
دیدی کوفه آخرش، داغ تو رو
روی قلب عمه زینبت، گذاشت
آنقدر حسین حسین گفتی آخر
نیزهای، سر به سر لبت گذاشت
من نگفتم نقابت را برندار
گرگا پنجه نکشن رو صورتت
همش از کینهی بابات حسنه
سنگایی که میخوره، رو صورتت
گفت عمو، لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
شمشیرها ببین، که زبان من را گرفت
رفتم که کاش، پدر خوانمت عمو
سم فَرَس، ببین که دهان مرا گرفت
حسین...
خمیده شد کمرم، بلندشو
دخترم خیلی دلش شور میزنه
تازه دامادِ حرم، بلند شو
حِرسِ کوفه را درآوردی پسر
تا شکستی، استخونِ اَزرَقو
جلوی دهنتو، نیزه گرفت
تا که نشنوه کسی، حرفِ حقو
داغ نوجواناشونو ببینن
بخوره تو سرشون، درد و بلات
قدت از قد منم، بلندتره
فاصله افتاده بین مفصلات
مادرت تو خیمه زجه میزنه
نالهی وا زینبا، میگیره
آخه کی جشن هنابندونشو
زیر سُم مرکبا، میگیره؟
قاسم، صدای استخونات اگه نبود
خیمه هیچکس، متوجه نمیشد
اگه یه زره برات پیدا میشد
اینقده پیکر تو، له نمیشد
افتادی از جلوی خیمه دیدم
دور تو، محاصره درست شده
تیرا رو من درآوردم از تنت
حالا از تنت، زره درست شده
دیدی کوفه آخرش، داغ تو رو
روی قلب عمه زینبت، گذاشت
آنقدر حسین حسین گفتی آخر
نیزهای، سر به سر لبت گذاشت
من نگفتم نقابت را برندار
گرگا پنجه نکشن رو صورتت
همش از کینهی بابات حسنه
سنگایی که میخوره، رو صورتت
گفت عمو، لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
شمشیرها ببین، که زبان من را گرفت
رفتم که کاش، پدر خوانمت عمو
سم فَرَس، ببین که دهان مرا گرفت
حسین...
نظرات
نظری وجود ندارد !