بی‌هوا می‌زدن  برای رضای خدا می‌زدن

بی‌هوا می‌زدن برای رضای خدا می‌زدن

[ حسین فروغی ]
بی‌هوا می‌زدن 
برای رضای خدا می‌زدن

اگر مرد خانه غرورش شکست
زنش را همه مردها می‌زدن

(زدن بد زدن
زن خونه رو تو رفت و آمد زدن)۲
دقیقاً به اونی که نباید زدن

سر آن ضربه که زد بازوی تو درد گرفت
چقدر جایزه آن قنفذ نامرد گرفت
****
هرچه او بیشتر نفس میزد 
بیشتر می‌زدند زینب را

یک نفر در میان گودالو 
صد نفر می‌زدن زینب را

تیغشان مانده بود در گودال
با سپر می‌زدن زینب را

حسین جان...
****
حسین لعنت به دنیا که مرا از تو جدا کرد
تو مبتلایی به فراغو مبتلایم

حسین من پا به پای مردها جنگیدم امروز
اندازه‌ی تو زخم دارم جای جایم

حسین تو نیزه خوردی خواهرت از حال رفته
من‌هم شبیه تو به زیر دست و پایم

حسین...
****
درست روضه‌ی ما را کسی نمی‌خواند
چه آمده به سر ما کسی نمی‌داند

حسین لگد به پیرهنت زد مرا برنجاند
لگد به چادر من زد تو را بگریاند

ای بی‌کفن برادرم ای بوریا نشین
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت

حسین...

نظرات