دشمن‌شناس بود و سرباز بی‌بدل بود

دشمن‌شناس بود و سرباز بی‌بدل بود

[ حاج محمود کریمی ]
دشمن‌شناس بود و سرباز بی‌بدل بود
فرزند بی‌مثال جنگاور جمل بود

شمشیر می‌کشید و سر روی خاک می‌ریخت
مثل علی‌اکبر در رزم، بی‌بدل بود

ارثیه‌ی پدر بود؛ عشق عمو حسینش
در کربلا شد اثبات، عشقی که بی‌خلل بود

ترسیده بود ازرق! چون در کشاکش جنگ
همواره کار قاسم، آوردن اجل بود

هرکس که در جدال با چشم‌هایش افتاد
مستأصل و پریشان، دنبال راه‌ حل بود

تاریخ غبطه خورده، إن تنکرونی‌اش را
اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود

یک عمر مثل قاسم در نزد حاج‌قاسم
طعم خوش شهادت، أحلی من العسل بود!

دست به جبران زدند
تیشه به ریشه‌ی گلستان زدند

روضه بخوانید تا
صورت ماه شد نمایان؛ زدند

حریف چون نبودند
سنگ به نوجوان میدان زدند

یزیدیان صفّین
نیزه به آیه‌های قرآن زدند

هرچه که ناله می‌زد
عمو، عمو، عمو، عموجان! زدند

به خاک و خون کشیدند
پیاده‌ها زدند، سواران زدند

(آه، عسل‌کش آمد)3
همین‌که اسب‌ها به میدان زدند

بوی عسل آمده
حیّ علی خیرالعمل آمده....

(گل باغ حسن آمد)2
بیابان سبز شده از بس‌که عطر یاسمن آمد

جوانی سیزده‌ساله
به شکل ماه کامل از میان انجمن آمد

ببین اوج شجاعت را
که سمت دشمنان، جای زره با پیراهن آمد

(به هیبت حیدری
حسن به میدان جمل آمده)2

دو ابروی گره‌خورده
کنارهم همانند دو شمشیرزن آمد

تمام دشت لرزیده
از آن‌لحظه که در میدان جنگ ابن‌الحسن آمد

سراسیمه عقب رفته
سپاه کوفه چون‌که نوجوانی صف‌شکن آمد

و ازرق دست‌‌وپا گم کرد
همین‌که دید استاد نبرد تن به تن آمد

(نعره‌زنان، رجزخوان)2
دید که عمّه روی تل آمده

(نگاهش تیغ برّان است)2
کسی‌که روبه‌رویش قد علم کرده پشیمان است

سر و دستی که افتاده
نشان حرکتش در لابه‌لای چند گردان است

(گفت: عمو اباالفضل)2
بگو به دشمنان که یل آمده

سپاه کوفه فهمید
که در پشت‌سر شمشیرش عزرائیل پنهان است

شبیه باد می‌تازد
و دشمن از مصاف تن به تن با او، گریزان است

(ازرقیان بترسید)2
سراغ نسل‌تان اجل آمده

(به هیبت حیدری)2
حسن به میدان جمل آمده

(بوی عسل آمده)2
حیّ علی خیرالعمل آمده

افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس....

نظرات