ای سینهی شکسته دلان نینوای تو لبریز نینوای وجود از نوای تو تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو سرتاسر وجود تو مثل حسن، حسن خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو ریحانهی رسول که جان جهان فداش رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو شب بود و عشقبازی تو با نماز شب میبرد دل ز یوسف زهرا دعای تو بر روی دستهای عمو دست و پا زدی انگار بود دست عمو کربلای تو داماد را ندیده کسی زیر سم اسب ای چشم اسبها همه گریان برای تو **** شد از حسن یادی نیزه زدند تو مجلس شادی شد از حسن یادی سنگا شدن نقلای دامادی پا میکشید رو زمین و تن اضافه اومد انقدر پا خورد به تنش بدن اضافه اومد فکر کردم که اباالفضل زمین افتاده با قد و قامت عباس برابر شدهای پدرت زنده نبود و به تنش تیر زدند تو نفس میکشی از تیر پُر از پَر شدهای شد از حسن یادی نیزه زدند تو مجلس شادی شد از حسن یادی سنگا شدن نقلای دامادی پا میکشید رو زمین و تن اضافه اومد انقدر پا خورد به تنش بدن اضافه اومد خیلی رو دست حسین، حسن اضافه اومد تکلیف این تن روشن بود نیزه میخورد بی جوشن بود **** بعد اکبر تو عصای دستمی شد خمیده کمرم پاشو عمو دخترم تو خیمهها منتظره تازه داماد حرم پاشو عمو مادرت تو خیمه ضجه میزنه سراغت رو داره از ما میگیره آخه کی جشن حنابندونشو زیر دست و پای اسبا میگیره **** کبوترم بگو پرت کجاست نقابی رو که داده مادرت کجاست دیدی گفتم که یه روز بزرگ میشی میبینی پاهات کجاست **** به روی دست عمو غلت نزن میترسم استخوانهای تو از مهره جدا میگردد **** عمهات زودتر از من بَر اکبر آمد دیر اگر کرده به دنبال عبا میگردد مادرت نجمه به زهرا متوسل شده است یا که مشغول مناجات و دعا میگردد او مدام از من و عباس سوالش این بود اینهمه اسب به یک نقطه چرا میگردد