در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطب یا لَبَن افطار کنند امشب علی و فاطمه و پیغمبر با بوسه زِ روی حسن افطار کنند **** خرّم از بوی گلی دامنِ کوه و چمن است هر کجا مینگرم رَشکِ بهشتِ عَدَن است خبر از هلهله و شادیِ هر انجمن است نیمهی ماه خدای اَحَدِ ذوالمَنَن است دل شب، طلعت خورشیدِ هُدی پیدا شد نیمهی ماهِ خدا، ماهِ خدا پیدا شد آمد آن ماه که خورشید کمین بندهی اوست نور حق جلوهگر از حُسن فروزندهی اوست عقل کلّ واله مِهر و رخ تابندهی اوست صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندهی اوست فیضِ صد باغ بهار از گلِ یک خندهی اوست دوست ماتِ کرم و دشمن، شرمندهی اوست این گل سرسبدِ باغِ پیمبر حسن است پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است این همان است که لبهاش پیمبر بوسید نه پیمبر که علی ساقیِ کوثر بوسید نه علی فاطمه صدّیقهی اطهر بوسید روی او حضرت جبریل مکرّر بوسید دستِ او را لب سلمان و ابوذر بوسید قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید طوطیِ وحیِ خدا را سخن از این حسن است کُنیه شیر خدا ابوالحسن، از این حسن است این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش حِلم پیش آرد و با خنده کند آرامَش برهاند زِ کرامت زِ غم و آلامش بدهد بُردِ یَمانی و کند اطعامش با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش ای فدای وی و آن مَرحَمت و اکرامش به خدایی که غفور است و حکیم است و رحیم این کریم است کریم است کریم است کریم ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور چشم بد از تو و از طلعتِ زیبای تو دور ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور همه اسرار جهان در دل پاکت مستور بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور به خدایی که کریم است و حکیم است و غفور صبر، در موج بلا خونجگرِ صبرِ تو بود نهضتِ کربوبلا از اثرِ صبر تو بود **** من کیام؟ سائلم و سائل کوی حسنم تشنهام تشنه ولی تشنهی جوی حسنم کُشتهام کُشته ولی کُشتهی روی حسنم زندهام زنده ولی زندهی بوی حسنم جان و دلباختهی خصلت و خوی حسنم عاشق و شیفتهی خصلت و خوی حسنم چه شود خادم ایوانِ رفیعش گردم گردبادی شده و گِرد بقیعش گردم