گاهی از هوش رود یا که کند گاهی غش

گاهی از هوش رود یا که کند گاهی غش

[ سعید خرازی ]
گاهی از هوش رود یا که کند گاهی غش

جاری از هر مژه‌اش نیست به‌جز خون جگر
روی گردن نتواند که نگه‌دارد سر
 
آب بَستی، کجا رسم مسلمانان‌ است
این چه آئین پذیراییِ از مهمان است 

گبر بر هیچ کسی آب نبندد هرگز 
به لب تشنه‌ی مظلوم نخندد هرگز

دور از آب ندیدید بماند ماهی
جز پَر و بال زدن نیست برایش راهی

طفل من ماهیِ برون افتاده از آب است
بال و پَر می‌زند از سوز عطش، بی‌تاب است 

آخر ای قوم چگونه دلتان می‌آید 
که ببینید زبان دور دهان می‌ساید 

غیر از این طفل ندارد به‌خدا یار حسین 
اگر از زعم شما هست گنهکار حسین

آخر این کودک معصوم نکرده‌ست گناه
جرم باشد که به آغوش پدر برده پناه؟

او اگر سوی خدا دست به بالا ببرد
آب با خود همه‌ی اهل زمین را ببرد

نظرات