شب قدره آقا، نگاه کن دلم را یا قسمتم کن دوباره حرم را شب قدری آقا، همین آرزومه ببینم ضریحت بازم رو به رومه دلم کرده بازم، هوای نجف رو بده اِذن ایوون طلای نجف رو نذارجای دیگه بذارم سرم رو شب قدر دعا کن پدر مادرم رو علی جان، علی جان (2) سر تو شکسته، دلش خونه زینب پریشونه موهات، پریشونه زینب درسته به ابروت آقا خم نمیاد یه جور زد که، زخمِ سرت، هم نمیاد سری که با شمشیر تا ابرو شکسته میفهمه چه جوری، یه پهلو شکسته تا زینب سَرُ دید یاد مادر افتاد یاد لحظهای که رو مادر، در افتاد شب آخری جز نیایش نداره بهجز اهل بیتش سفارش نداره چه قدرگریه کرده چقدر غصّه خورده تا زینب رو دست ابوالفضل سپرده با عباس که باشه اسارت نمیره النگو و خَلخال به غارت نمیره با عباس که باشه تماشا نمیشه دیگه روی دشمن به روش وا نمیشه امشب این خانه باز، پُر شده از گریه و سوز و آه و دلشوره حال اُمّ البنین، تماشاییست، گاه اشکست و گاه دلشوره مادری بود سر به زیر و علی که ترک خورده بود احساسش همه بودند دور بَسترش امّا دمِ در ایستاده عباسش تا بُریده نفس نفس میزد گریه در بین خانه میافتاد مرد خیبر مقابل زینب هی سرش روی شانه میافتاد گفت آقا شب وصال است و دلخوشم با صدای زهرایم همه از دور بَسترم بروند همه جز بچههای زهرایم سر به زیرِ رشیدِ این خانه سمت در داشت جان به لب میرفت دست بر سینه داشت آهسته رو به بابا عقب عقب میرفت ناگهان گفت جانِ بابا باش پیش من پیش خواهران حسین ای تمام وصیتم عباس جانِ تو، جانِ دخترانِ حسین همه را تا سپرد بر عباس گفت راحت خیالت ای مادر در جوابش به گریه اُمِّبنین گفت شیرم حلالت ای مادر عَلقمه دید خم شده بر مَشک آنقدر تیر خورد تا اُفتاد همه در پشتِ نخلها بودند همه گفتند مرتضی اُفتاد