رفت خورشید وحی و آمد شب

رفت خورشید وحی و آمد شب

[ مهدی رسولی ]
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی

صبح از کوچۀ بنی هاشم
شد بلند آتش و هیاهویی

تا بدانم چه اتفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بود درست

دل به دریا زدم به خود گفتم
چشم‌ها را دوباره باید شست

دیدم آن روز صبح منظره‌ای
که به خود مثل بید لرزیدم

آتشم زد شرار دل وقتی
شعله‌ها را به چشم خود دیدم

در همان آستانه‌ای کز عرش
قدیسان را به آن نظرها بود

اشک چشم ستارگان می‌ریخت
بین دیوار و در خبرها بود

من به حسرت نگاه می‌کردم
باغ گل را میان آتش و دود

جز خدا هیچ کس نمی‌داند
که چه آمد به روز یاس کبود

با همان دست عافیت پرور
که پرستاری از پدر می‌کرد

از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در می‌کرد

هیزم آورد آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای‌کاش

خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای‌کاش

دست خورشید را که می‌بستند
شرح این ماجرا کبابم کرد

آن‌چه پشت در اتفاق افتاد
سنگم اما ز غصه آبم کرد
***/
‌جرعه حرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قد خم مهتاب شد

گریه‌ها می‌کرد تا امت شود بیدار حیف
از صدای گریه‌اش امت فقط بی‌خواب شد

پشت در آمد بگوید گوش عالم بشنود
ارث دریا بود آن‌چه قسمت مرداب شد

بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشید
باب را آتش کشید آتش کشیدن باب شد

ما نمی‌دانیم نعل السیف می‌داند چرا
مرتضایم را نبر فضه مرا دریاب شد

پربازدید ترین مداحی شعر روضه مهدی رسولی محرم و صفر حضرت زهرا (س)

پربازدید ترین مداحی شعر روضه محرم و صفر حضرت زهرا (س)

محبوب ترین مداحی محرم و صفر حضرت زهرا (س)

محبوب ترین مداحی مهدی رسولی

نظرات

حکیمه دهقانحکیمه دهقان

خدا حفظت کنه داداش