
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی بود و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد کسی که شهر سر سفرهی قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟ صدا زد: اَشهد اَنَّ علی ولیالله ولی دریغ که این شهر گوشِ کر دارد کمر به یاریِ تنهاییِ علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد محبّت ولیالله دردسر دارد کنیز بیت علی خاک را طلا میکرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد بگو به دشمنِ مولا مرام ما این است زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد گرفت راهِ زنی را به کوچه راهزنی در آن محلّه که بسیار رهگذر دارد کشید و بُرد، زد و رفت، من نمیدانم حسن دقیقتر از ماجرا خبر دارد بگو به شعله چه وقتِ دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد بگو به میخ که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش از این کار دست بر دارد فدای محسن شش ماههای که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعلهای آورد و به جان در زد درِ آتش زده را وای که بر مادر زد زینب افتاد، حسن بر سر زد دید در کَنده نشد، ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد قُنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد تازه میکرد نفس را و مجدّد میزد وای از دست مُغیره که چقدر بد میزد