او گفت علی حق است

او گفت علی حق است

[ مهدی رسولی ]
او گفت علی حق است
او گفت که حق تنهاست
ای وای بر آن‌کس که
فهمیده و حاشا کرد

افسوس که درد این‌جاست
در خانه‌ی خود زهرا
در آتش فتنه سوخت
یک شهر تماشا کرد

دست هم را گرفتند
سکوت و طمع‌کاری و ترس و کینه
راه تاریخ عوض شد
به لطف تماشاچیان مدینه

افسوس، دریغا، دردا
دیروز شد اندوه فردا
...
دیروز آتیش، امروز غربت
فردا امّا می‌رسه منتقم زهرا

أینَ الطّالبُ بِدَمِ الزّهرا...

*****

صبح روز سه‌شنبه من
پا شدم با دو چشم خیس
دیدم انگار توی این شهر
هیشکی عین خیالش نیست

انگار نه انگار
دیروز همین‌جا یکی خورد به دیوار
انگار نه انگار
دیروز یه زن رو زدن بین انظار
انگار نه انگار
دیروز یه بچّه شهید شد با مسمار

دیروز آتیش، امروز غربت
فردا امّا می‌رسه منتقم زهرا

أینَ الطّالبُ بِدَمِ الزّهرا...

*****

من امامی غریبم
که فاطمه‌ست تنها مأمومم
راه خونه تا مسجد رو
می‌دوید یار مظلومم

انگار نه انگار
ریختن سرش عدّه‌ای مردم‌آزار
انگار نه انگار
انقد زدن دستش افتاده از کار
انگار نه انگار
از ضربه چشمای یارم شده تار

بین غوغا خسته امّا
پای من وایساده بود زهرا

أینَ الطّالبُ بِدَمِ الزّهرا...

*****

چادرت را بتکان، روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست 
...
عمری‌ست رهین منّت زهراییم
مشهور شده به عزّت زهراییم
مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد
ما پیرغلام حضرت زهراییم

نظرات