
در پشتِ در غرورِ من و مرتضی شکست میخی رسید و یاسِ من از کینهها شکست در پشتِ در تمامِ مویم سپید شد یکسومِ ذُراریِ حیدر شهید شد دشمن زِ بغضِ روزِ غدیرش توان گرفت یک ضربه زد، ولی دو هدف را نشان گرفت چون دید بیکسم، به خودش گفت بد بزن حالا که صبر پیشه نموده علی، بزن مهلت نداد که کمی از در جدا شوم از حدِ فاصلِ لبِ میخش رها شوم با ضربتی تلافیِ روزِ غدیر کرد مِسمار آمد و وسطِ سینه گیر کرد میخواستم کنار روم از مسیرِ میخ در را فشار داد و شدم من اسیرِ میخ مِسمار سمتِ سینهی من بیاجازه رفت گویی به سمتِ حنجرِ محسن گدازه رفت یا فِضّة، خُذینی... من از جگر رسید اما علی به دادِ دلم پشتِ در رسید از زیرِ خار، یاس کمان را رها نمود مِسمار داغِ سینهی من را جدا نمود چاره نبود، زیرِ عبایش مرا گذاشت من را میانِ نالهی مهدی، بیا گذاشت اینجا عبا برایِ علی راهِ چاره شد پوشش برایِ یاس میانِ شراره شد کربوبلا عبا دوباره چاره میشود چاره برایِ تنِ صدپاره میشود اینجا سخن زِ زخمِ تمامِ بدن نشد از نیزهای که رفته به پهلو سخن نشد اینجا زِ قطعهقطعه بدن صحبتی نشد از لختهی درونِ دهن صحبتی نشد