یک روح در وجود من و تو دمیده چون

یک روح در وجود من و تو دمیده چون

[ حاج حسین سازور ]
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد

حتی اگر باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هرجا کشیده شد

بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی، پشت در مرو

در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد

در پشت دَر نشست، دَر اما بلند شد
ای روزگار ناله‌ی زهرا بلند شد

از آن به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه مُحرّم شروع شد

ناجوانمردانه زهرای جوان را می‌زدند
روز روشن مادر صاحب زمان را می‌زدند

خانه‌ای که بی‌وضو جبریل آن را در نزد
دسته‌ای با پا درِ این آستان را می‌زدند

بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت
با همه نیروی خود آن ناتوان را می‌زدند

زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود
این مسلمان‌ها چرا شاه زنان را می‌زدند؟

در حدیثِ سوختن دل را بگو پَر را نگو
شعله‌ی دَر را بگو احوال مادر را نگو

بی‌ادب‌ها پشت دَر فریاد مستی می‌زنند
حرف‌های تندشان در پیش کوثر را نگو

گرمیِ آتش اذیت می‌کند حوریه را
این وسط آن شعله‌ی خورده به معجر را نگو

پای نامحرم اگر بر چادر ناموس خورد
گریه کن بر حالش اما حال شوهر را ببین

میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد
لال باش ای روضه‌خوان این سِقط گوهر را نگو

آبروداری اگر افتد به زیر دست و پا
شرح لبخند ارازل بین معبر را نگو

راز دست بسته‌ی مولا غلاف قُنفذ است
دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو

گوشه‌ی زهرا در آخر کربلای زینب است
پیش مادر روضه‌ی جانسوز دختر را نگو

روضه‌ی گودال و خنجر را بگو، سَر را بگو
روضه‌ی اوضاع زینب بین لشکر را نگو

نظرات