در را خودم بر روی دشمن باز کردم

در را خودم بر روی دشمن باز کردم

[ حاج علی آیینه چی ]
در را خودم بر روی دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید

سوگند خوردم در مدینه بعد زهرا
خانم خانه پشت در دیگر نیاید

دیر است امّا کاش می‌شد تا عقیله
شهر تنور و خار و خاکستر نیاید

بر پشت دست خود زدم دیدی چه کردم
هر کس بیاید مادرِ اصغر نیاید

ای کوفه در تو آرزویم رفت از دست
بی‌آبروها آبرویم رفت از دست

در پیش زن‌هاشان غرورم را شکستند
با پا زدن‌هاشان غرورم را شکستند

از بس که زخمم می‌زدند از حال رفتم
بین جماعت بودم و گودال رفتم

عمّامه‌ی من را که غارت کرد نامرد
با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد

دو کودکم دیدند بر جان من افتاد
دو کودکم دیدند دندان من افتاد

نظرات