گوش مرا کشیدن گوشم به ربنا خورد چشم گنه کارم بر خانهی خدا خورد چوب خطای خود را خوردم گله ندارم با گریه قلب تارم آیینه شد جلاء خورد مردم که خواب خوابند؛ اما سرخوردهها میآیند این بنده را بغل کن یکعمر پشتپا خورد آلودهدامنی را بین نجف خریدند تا قطرههای باران از ناودان طلا خورد هر کس علی ندارد دستش نمک ندارد ای خوش به حال آن که با مرتضی غذا خورد زهرا بهجای حیدر مردانه پشت در رفت در شعله سوخت؛ اما سیلی که خورد جا خورد دعوا سر علی بود با چهل نفر در افتاد دیوار بیهوا زد از میخ بیهوا خورد