بارِ دیگر به بارگَهَت، بارِ من فتاد آمد مُریدِ مُردهدل، اِی هشتمین مُراد من ریزهخوارِ سفرهی کَس جُز شما نِیَم لطفت زیاد دیدهام و کَم بَرَم ز یاد گفتم به عاشقی که گدایی چهسان کنند؟ گفتا برو مَترس بگو یا اَبَالجواد