شکایت از من، عنایت از تو قنوت از من، اجابت از تو گناه و عصیان همیشه از من همیشه عفو و حمایت از او مرا فراخواند و من نرفتم بغل گشود و محل ندادم که بوده دائم فرار از من که بوده همواره دعوت از او عجب خدایی چه باوفایی چه مهربانی چه آشنایی که من گُنَه کردم و به جایم مدام بوده خجالت از او گناهکاری است عادت من گناهپوشی است عادت او ندیده جز ناسپاسی از من ندیدهام جز محبت از او مگر چه میخواست غیر طاعت چه خواست از من به جز اطاعت نکردم از او اطاعت اما همیشه دیدم اطاعت از او رسیدهام با دو بال بسته رسیدهام خسته و شکسته حسین را صدا زدم تا مگر بگیرم شفاعت از او حسین از سنگ دُر بسازد ز من هم ای کاش حُر بسازد امید دارم بغل بگیرد مرا که بوده رفاقت از او عجب رئوفی عجب رحیمی عجب بزرگی عجب کریمی که ساربان نیز سائلش شد گرفت او نیز حاجت از او حسین در خاک و خون پر از تب به خیمه در آه و ناله زینب برادری ماند و خواهری رفت اسارت از این شهادت از او ******** یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از هجران و از دوری و وصل پسندم آنچه را جانان پسندد رأس تو میرود بالای نیزهها من آه میکشم در پای نیزهها آه ای ستارهی دنبالهدارِ من زخمیترین سرِ نیزهسوارِ من