دلم حال دعا می خواست با خود ساغر آوردم سر از میخانهی اهل مناجاتت درآوردم برایم باز کردی جا میان روسفیدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بی سرمایه خالی مانده دستانم به من اشکی بده، یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقهای در گوش، من را کربلا امشب بگو: امشب حسین من! برایت نوکر آوردم شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو میگفت: برای یاری دینت خدایا اکبر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم شنیدم داخل گودال با او ساربان بد کرد من از این غصه هر وقت آمدم انگشتر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او میزد الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم ***** این منم، این اکبرم، اینم علیِ اصغرم این منم این زینبم، اینم سهساله دخترم این منم، این هم سکینه، این امیرِ لشکرم