
قرار ما سر میدان کاظمین ای اولین زیارت ما بعد کربلا این تختهی تر تیزی مسمار ندارد این لنگهی در آتش و دیوار ندارد از چار غلامی که میآیند یکی هم با حلقهی انگشتر تو کار ندارد ما را نه غلامت به سرت موقع تشیع بازاری بغداد آزار ندارد انقدر سبک گشت تنت آخر عمری جز سلسله پیراهنت بار ندارد یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را زندانی بغداد دیدار ندارد