شکستم توبه و دیگر امیدی برقرارم نیست

شکستم توبه و دیگر امیدی برقرارم نیست

[ حاج منصور ارضی ]
شکستم توبه و دیگر امیدی برقرارم نیست
ز هر سو می‌روم ز خجلتم راه فراری نیست

دگر چیزی نمانده بوی الرحمن من آید
خزان شد عمرم و میلی به سر فصل بهارم نیست

رحیم من مرا در آتش قهرت مسوزان که
عذابی سخت‌تر از دوری پروردگارم نیست

گنه‌کارم ولی خیلی توقع دارم از عفوت
در این دنیای وانفسا کسی غیر از تو یادم نیست

بگذر از من مهربان من ، شتر دیدی ندیدی
ترحم کن که تاب سوختن در بین نار نیست

بیا و در نیاور گریه‌ام را گرچه می‌دانم
مرا در چنته چیزی غیر از چشم اشکبارم نیست

سرازیری قبرم را علی هموار خواهد کرد
جماعت می‌روند و غیر حیدر در کنارم

خطاکارم ، بدم اما بدان من نیز دل دارم
مگو که در نجف، شاه نجف چشم انتظارم نیست

نجف لازم شدم هرشب دلم پر می‌کشد سویت
چرا ایوان طلا روزی قلب غصه دارم نیست

اگر ستّاری‌ات خرجم نمی‌شد عزّتم می‌رفت
که جز این پوششی بر این گناه آشکارم نیست

مسوزانم به حقّ بانویی که بین آتش سوخت
قسم به فاطمه اصلا مرا تاب شرارم نیست

نفس هایش شنیدنی شد و می‌گفت:
ای نامرد! علی تنهاست پس حالا زمان احتضارم نیست

کفایت می‌کند این میخ آتش دیده قتلم را
مرا تاب لگد با دنده‌ی تحت فشارم نیست

در افتاد و تحمل نیست بار شیشه را دیگر
نگه‌داری این بار گران در اختیارم نیست

ز ناچاری به فضه رو زدم افتاد تا بارم
وگر نه شعله جای فضه‌ی خدمتگذارم نیست

نظرات